بازدید امروز : 473
بازدید دیروز : 6
به نام خدا
حاضریم سودان را فدای ایران کنیم تا ایران بماند/ وقتی سودانیها از فتنه 88 میپرسند/ قدر عزت را نمیدانید چون ذلت نکشیدهاید!
خارج از ایران قدر عزت را میدانند چون ذلت کشیدهاند
متأسفانه در ایران وقتی در تاکسی و... می نشینیم، حرفهایی درباره ی انقلاب میشنویم که میفهمیم مردم هنوز متوجه نشده اند که انقلاب چه بوده و چه برایشان آورده است.
به نظر من اگر انقلاب فقط عزت آورده باشد، کافی است.
شما تحمل میکنید که یک سرباز آمریکایی به فرماندهانتان بشین، پاشو بگوید؟
برود به مغازه و هرچه میخواهد بردارد؟
دختر را در خیابان بگیرید و ببرد و کسی نتواند چیزی بگوید یا تعقیب کند؟
ما اینها را حس میکنیم. این عزت شما هم هزینه دارد؛ تحریم و جنگ و...بهای این عزت است.
اگر در آنجا بگویید که انقلاب اسلامی، عزت آورد، همه میفهمند؛ چون آنها ذلت کشیده اند. اما متأسفانه در اینجا متوجه نمیشوند.
پایداری اسلامی ایران چه در جنگ و چه در برابر فشارهای غرب و این خودباوری که باعث پیشرفتهای وسیع در عرصههای مختلف شده است را انقلاب اسلامی تزریق کرده است؛ والّا نبود.
ایران شده قبله ی مستضعفان؛ یعنی الآن نگاه سراسر جهان به ایران است و آن را به عنوان الگو پذیرفته اند.
مردم شمال آفریقا میترسند که حرفهایشان درباره ی انقلاب اسلامی ایران منتشر شود؛ چون هنوز ارتباط با ایران در عرف برخی از این کشورها جرم است. میترسند؛ چون سالها تحت حکومت ظلم بوده اند.
مجله امتداد برای افرادی که حداقل یکبار به اردوهای راهیان نور رفتهاند، آشناست. مجلهای که حال و هوای آن اردوها را در کپسولهایی هفتاد هشتاد صفحهای فشرده کرده است و به صورت ماهانه به خوانندگان خود تحویل میدهد. در این شماره ی امتداد گفتگویی با یک طلبه ی سودانی انجام گرفته که قسمتی از آن را می خوانیم :
«سیدمحمد، سیاهپوست است، اما نور معنویت در چهرهاش موج میزند. طلبهای است فاضل و باسواد و از همه اینها مهمتر، بابصیرت. اوضاع سیاسی ایران و جهان و اسلام را خوب میشناسد و سخت شیفتهی آرمانهای امام است.»
بزرگترین شکست انگلیسیها در آفریقا و جهان عرب
سودان بزرگترین کشور قاره ی آفریقا و دومین کشور عرب بعد از الجزایر است. در قرن نوزدهم میلادی، سودان منطقه ای ملوک الطوایفی بود که بر هر بخش آن، امیر، شیخ یا ملکی حکومت میکرد و به مجموعه ی آن سودان میگفتند. هیچکدام از این طایفه ها تحت امر یک حکومت مرکزی نبودند و مستقل از هم عمل می کردند.
در این زمان، غلبه ی استعمار انگلیس، اشغال سودان به دست مصریها برای سلطه بر معادن طلا و برقراری نظام بردگی، و وابستگی رؤسای قبایل و حاکمان محلی به انگلیسیها، مردم را واداشت تا به رهبری یکی از سادات حسنی به نام «محمد احمد مهتدی»، معروف به «مهدی سودانی» -که در میان مردم از قداست بسیاری برخوردار بود و ادعای مهدویت کرده بود- علیه مصریها و انگلیسیها قیام کنند.
مهدی سودانی از اصول و اندیشه های «سید جمالالدین اسدآبادی» پیروی می کرد و قصد داشت که یک حکومت اسلامی در سودان ایجاد کند. بسیاری از مردم سودان که در فقر و فلاکت به سر میبردند، به او پیوستند و مهدی سودانی توانست به کمک یاران خود –که آنها را «انصار» نامیده بود- شکست سختی به انگلیسیها وارد کند. این بزرگترین شکست انگلیسیها در آفریقا و جهان عرب بود و در این نبرد، ژنرال «گوردون»، سرکوب کنندهی حرکتها در چین و هندوستان، به دست خود مهدی سودانی کشته شد. محمد احمد توانست سودان را یکپارچه کند و همه را زیر حکومت مرکزی ببرد.
پس از مرگ محمد احمد، حکومت به دست یکی از دوستان نزدیک و صمیمی اش افتاد، ولی دیگر از آن آرمانها و هدفهایی که محمد احمد برایشان قیام کرده بود، فاصله گرفت تااینکه انگلیسیها تومار آن را در هم پیچیدند.
جایی که هنوز در آن درخت میپرستند اما پوشیدن دشداشه ممنوع است
گفتم که مردم سودان جنوبی از نظر فرهنگی و نژادی با مردم شمال آن متفاوت بودند. حدود 35درصدِ مردمِ سودان جنوبی، مسیحی، 35درصد مسلمان و بقیه لائیک، بیدین و پیرو ادیان جادویی هستند. برخی از ادیان ابتدایی و بومی آفریقا هم که ما فکر میکردیم دیگر فراموش و ریشه کن شده اند، در آنجا وجود دارند؛ مثل پرستش درخت یا نیاکان خود. این مناطق، توسعه نیافته اند، ساکنان آنها هیچ آموزشی ندیده اند و به همان حالت اولیه زندگی می کنند.
در سال 1955 میلادی، کلیسا با حمایت انگلیس، ساکنان جنوب را ترغیب کرد تا از حکومت مرکزی، اعلام استقلال کنند. از آنجا که 70درصد ذخایر نفت سودان و سرچشمه ی رود نیل در جنوب آن قرار داشت، این منطقه اهمیت ویژه ای داشت. این مبارزه پنجاه سال ادامه پیدا کرد تااینکه بالاخره در سال 2005، سودان جنوبی به عنوان کشوری مستقل، از سودان جدا شد.
در طول این سالها انگلیسیها تمام مسلمانان سودان جنوبی را از شمال و مسلمانان سودان را از جنوب برگرداندند و ارتباط این دو کشور را کاملاً قطع کردند. برخی از ساکنان جنوب را برای ادامه ی تحصیل به اروپا فرستادند، مدارس کلیسایی و تبشیری در جنوب تأسیس کرده و مسجدها را به کلیسا تبدیل کردند. اکنون استفاده از نامهای اسلامی و عربی و پوشیدن دشداشه در سودان جنوبی ممنوع است.
سنی مذهبهایی که به روش شیعه مبارزه میکنند
بیشتر مردم سودان، مسلمان هستند و تنها یک یا دو درصدشان مسیحی اند. مسلمانان هم سه دستهاند؛ دسته ی اول شیعیانند که تولّی و تبری دارند و شریعت و احکام را کامل انجام میدهند؛ یعنی ملتزم به اصول و فروع تشیع هستند و اصول پنجگانه و فروع دهگانه را قبول دارند. به آنها «مستبصرین» هم میگویند که درصد بسیار کمی دارند.
گروه دوم، خود را شیعه میدانند، اما درواقع شیعه نیستند. آنها با اهلبیت(ع) و مباحث اعتقادی اصلاً کاری ندارند و تنها در جریان خط سیاسیِ مقاومت هستند.
نام کودکانشان را خمینی و خامنهای میگذارند
خیر! آنها در زمینه ی عبادات، مانند اهل سنت و پیروان مذهب حنفیه یا مالکی رفتار می کنند، ولی خود را «شیعهی سیاسی» مینامند. یعنی می گویند، ما خط و فکر امام را قبول داریم، علیه استکبار قیام می کنیم و با مستضعفان هستیم، ولی در زمینه ی اعتقادی پیرو مذاهب اهل سنت هستند.
بسیاری از آنها کودکانشان را خمینی، خامنه ای یا حسن نصرالله می نامند، اما فقط بُعد سیاسی انقلاب اسلامی را قبول دارند. بیشترشان متأثر از فاطمیون مصر هستند و دو گروهند که «اخوان المسلمین» یکی از آن دو است. پیروان مهدی سودانی هم که حزب بزرگی به نام «انصار المهدی» دارند، جزو همین گروهند. اخوان المسلمین وهابی نیستند، ولی برخی از باورهای سلفیها را قبول دارند؛ مثل احترام نگذاشتن به صالحین و اولیا، شرک دانستن زیارت قبور و...
گروه سوم هم که «صوفی» نامیده میشوند، خود را شیعه نمی دانند، اما از گروه دوم شیعهترند. آنها قائلند که ریاست و رهبری مذهبی از معنوی جداست و میگویند، علم دو نوع است؛ طریقت و شریعت. علم شریعت را می توانیم از هر که بگیریم، ولی پیشوایان علم طریقت -که همان علم لدنّی است و ما را به خدا میرساند- اهلبیت(ع) هستند. آنها اهلبیت(ع) را امامان خود میدانند، اما دیگران را هم قبول دارند؛ یعنی از دشمنان اهلبیت(ع) برائت نمیجویند. 60درصد مردم سودان جزو این گروه بوده و همه یا بیشترشان سادات هستند. تعداد کمی از مردم سودان هم وهابی هستند.
قرضاوی گفت سودان را از چنگ شیعیان دربیاورید
(میتوان سودان را کشوری شیعی دانست) به همین دلیل است که «یوسف قرضاوی» (مفتی اهل سنت)میگوید، سودان را از چنگ شیعیان درآورید، سودان دارد شیعه میشود. درست است که تعداد گروه اول کم است، ولی گروه سوم خیلی به آنها نزدیک اند. الآن مدتی است که در طول سال، چهارده جشن برای چهارده معصوم(ع) می گیرند یا میگویند، باید رفتن به زیارت را احیا کرد و زنده نگه داشت. تبرک و توسل را قبول دارند و خیلی علیه وهابیان عمل میکنند، ولی گروه دوم اصلاً با وهابیها کاری ندارند و شاید با آنها همراه هم میشوند.
شماها خوب شیعه نشدید!
الآن کمی اوضاع فرق کرده و فرهنگ ایرانی در برخی کشورهای شمال آفریقا به شدت در حال نفوذ است. میگویم فرهنگی ایرانی، نه فرهنگ تشیع؛ چون قائل به تفکیک میان ایرانی بودن و شیعه بودن هستم. مرا ببخشید که با این صراحت میگویم، ولی متأسفانه ایرانیها به خوبی شیعه نشده اند!
برای خیلی از آنها آرمان تشیع مهم نیست. انقلاب اسلامی از برخی از اهداف خود کوتاه آمده و مماشاتی با جامعه کرده است؛ درحالیکه فرهنگ تشیع باید دیدگاههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران را شکل بدهد تا کل کشور تبدیل به مدینه فاضله شود. بااینکه ایرانی ها در برخی از مسائل فکری، صنعت و تکنولوژی رشد قابل توجهی کرده اند، ولی هنوز در تاریخ گذشتهشان زندگی میکنند. آنها در تعامل با کشورهای دیگر، مرتباً میگویند، ما فلان بودیم و فلان داشتیم. البته شهید مطهری در مبارزه با این تفکر، خوب کار کرده است.
اگر اکنون، شمال آفریقا تاحدی به تشیع رو آورده است، به دلیل جنگ 33روزه است. آنها هرچه داشتند، تجربه کردند و آزمودند، ولی به نتیجه نرسیدند؛ بنابراین پس از چهارده قرن به تشیع رو آوردند. دیدند تنها چیزی که باقی مانده است، تشیع است.
بااینحال باز هم ایران امالقرای جهان اسلام است. همان جوانهایی که گفتم کاری به دین و دیانت ندارند، مدافع انقلابند و اگر پایش بیفتد، با همان حس ملی و تعصبات خاص خود، قبل از همه در صف اول جنگ میایستند و شهید میشوند.
در بعد رسانه ضعیف عمل کردید
وقتی انقلاب به پیروزی رسید، مردم با امام آشنا شدند؛ بنابراین وقتی ایشان به ملکوت اعلی پیوستند، مردم ایشان را میشناختند؛ بااین حال، شناخت هنوز کم است و در حد نخبگان، فرهیختگان و دانشجویان است.
کسی درباره ی آن صحبت نکرد. الآن که شما دارید فعالیت رسانهای میکنید؛ امیدوارم این محصولات را به زبانهای دیگر هم عرضه کنید تا دیگران هم از آنها مطلع شوند. شما باید ارزشها، فداکاریها، اشکهایی که از ترس خدا در شب جاری شده و خونهایی را که در راه خدا ریخته شده است، به دیگران بگویید. اینها بی نظیر بودند و در هیچ جنگی رخ ندادند؛ جز در کربلا. حتی در صفین هم اینطور نبوده است.
ما فکر میکردیم که جنگ ایران و عراق، جنگی میان دو ارتش بوده که اصلاً بحث دین و جهاد در راه خدا در آن مطرح نبوده است. این باید گفته شود. شما در زمینهی دفاع مقدس، فعالیت فرهنگی میکنید، ولی این فقط در داخل کشور خودتان و به زبان فارسی است. در کل دنیا فقط صدمیلیون فارسیزبان داریم که آگاه شدند و بقیه نه. شما در بُعد رسانه، ضعیف عمل کردید. ما در کشور خود، شیعه بودیم، اما وقتی به اینجا آمدیم، این مسائل را فهمیدیم.
البته اکنون مقاومت و پایداری جمهوری اسلامی و پیشرفتهای آن در تمام زمینهها یکی از معرفههای انقلاب اسلامی است که بسیار هم تأثیرگذار است. ملتها در این یکی، دوساله به خودباوری رسیده اند و اگر قبلاً یک راهپیمایی میکردند و سرکوب میشدند، الآن میگویند، ما میتوانیم. این «ما میتوانیم» مال امام است.
به نام امام، اما علیه امام و آقا
تنها مبلغان ایرانی که در زمینهی مسائل فرهنگی هم فعالیت میکردند، «شیرازی» بودند که از نام جمهوری اسلامی و محبوبیت امام استفاده میکردند، اما دیدگاه خوبی درباره ی نظام، امام و آقا نداشتند. تا طرف شیعه میشد، نگاهش را به ایران منفی میکردند. آنها خیلی تبلیغ میکردند، بهحدیکه وقتی شیعیان سودان بیشتر شدند، بیشترشان شیرازی بودند.
رفته رفته کسانی که شیعه شده بودند، دیدند کسانی که به نام انقلاب، امام خمینی و آقا به سودان میآیند، اصلاً در این وادیها نیستند؛ بنابراین دلسرد و متوقف شدند. ما از اول شیعه ی ولایی و پیرو امام خمینی بودیم، ولی این به این معنی نیست که ما خوب کار میکردیم یا خط امام خمینی در آنجا خوب کار میکند؛ نه متأسفانه.
دوبار رفتم، راهیان نور، حس کردم در کربلا هستم
بله، من دو بار به مناطق عملیاتی جنوب و غرب رفتهام. جبهه برای ما میعادگاه شده و ما با رفتن به آنجا روحیه میگیریم. در آنجا حس میکنیم که در کربلا هستیم و اگر شهید شویم یا زنده بمانیم، باید در این راه بمانیم؛ مثل مجاهدانی که آمدند و خودشان را در راه خدا تقدیم کردند. اما وقتی به قم میآییم، متأسفانه سرد میشویم.
در آنجا با خود میگویم، آیا ما هم حاضریم مثل اینها خون یا آبرویمان را فدای انقلاب کنیم؟ آنها کاری کردند که خیلی از مدعیان نمیکنند. سختتر از این وقتی است که میبینید، بعضیها که با آنها بودند و در این دنیا ماندهاند، خراب شدهاند؛ یعنی امتحان جبهه برایشان آسانتر از امتحان پول، منصب و... بوده است. من میترسم که به جنگ نروم و در این دنیا بمانم و مثل اینها غرق شوم؛ چون بیمه نیستم. خوشا به سعادت آنها که در همان گرمی اول رفتند و خودشان را فدا کردند و نزد خدا و مردم ماندگار شدند. ما جنگهای زیادی داشتهایم، اما اصلاً چنین حسی پیدا نکرده ایم؛ چون خدا در کار نبوده و تمام این کارها برای کسب قدرت بوده است. اگر هم کسی در این راه شهید شده است – البته اگر بشود بهش گفت شهید- شهید قدرت بوده است، نه اسلام.
برخی از این شهدا اصلاً عمری نکردند، بچه بودند، اما کاری کردند که شاید آدمهای بزرگ ما نکردند. بعضی از آنها در دوران نوجوانی و جوانی، جهاد و ازخودگذشتگی را وظیفهی خود دانستند و به آن عمل کردند، اما کسی مثل «منتظری» که در آن زمان قائممقام ولی فقیه بود، عاقبت به خیر نشد.
سودانیها از فتنه 88 میپرسیدند!
سالیانه دو بار برای تبلیغ(به سودان) میروم. بیشتر درگیر بحث شیعه و سنی و پایداری انقلاب در برابر استکبار هستیم. الآن مردم میخواهند بدانند در ایران چه میگذرد. مثلاً دو سال پیش که جریان فتنه پیش آمد، یکی از بچههای گروه اول میگفت، از ایران بگویید. تو را به خدا، ایران الگوی ماست. ما حاضریم سودان را فدای ایران کنیم، اما ایران بماند. بگذارید تصویر قشنگی که از ایران، در ذهن ماست، خراب نشود.
وقتی به سودانیها میگوییم که هیچ افسر انگلیسی و آمریکایی بین مردم ایران نیست، تعجب میکنند. یک بار که به خمین رفته بودم تا خانه ی حضرت امام را ببینم، خدمت «سیدعلی حسینی»، نماینده ی مقام معظم رهبری و امام جمعه ی خمین رفتم. ایشان از من پرسید: «از کجا آمده اید؟ با کی آمده اید؟»
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
بایگانی
اشتراک